بهار آمد و سبزه نو شد به جوها


عروسان بستان گشادند روها

گل کوزه بر شاخ می گوید اینک


که کوزه ز ما و ز مستان سبوها

چو گشت آبها شیشه گر گفت بلبل


قواریر من فضت قدروها

نگوید ز آزادگی هیچ سوسن


چو بلبل ز مستی کند گفت و گوها

ازین پس پیاله به کف خوبرویان


خرامنده بینی به لبهای جوها

به هر شاخ غنچه دهن باز کرده


ز خوبان فرو می خورد آرزوها

معطر ازان می کند گل چمن را


کش از نظم خسرو ذخیره ست بوها